رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

واکسن یک سالگی

سلا م نازدونه مامان پریروز که شما 1 سال و 4 روزه شدی باهم دیگه (فقط خودم و خودت ) رفتیم مرکز بهداشت و واکسن یک سالگیتو زدیم.خانوم بهداشتیه خیلی مهربون بود و خیلی آروم واکسنتو زد و شمام  فقط یه ذره گریه کردی و بعدش آرو م و سرحال بودی.برخلاف دفه های قبل اصلا تب نکردی اما اونجا گفتن احتمال داره یک هفته دیگه عوارضش پیدا بشه که دعا میکنم اونطوری نشه. کنترل ه م شدی که وزنت 9300 و قدت 76 بود. مامانی خیلی وزنت کم شده هم به خاطر بداشتها شدنت تو این یکی دوهفته آخر و هم به خاطر مریضی که گرفته بودی و بدجور اسهال گرفتی که باعث شده کلی لاغر و ضعیف بشی. برگشتنی ه م چون پسر خوبی بودی و اذیت نکردی برات قاقالی خرید م و باهم رفتیم ت...
28 خرداد 1393

جشن تولد یک سالگی

چشم بر هم زدیم و یک سال گذشت.به یمن یک ساله شدنت روز 5شنبه 22 خرداد 93 که مصادف با شب نیمه شعبان هم بود یه جشن کوچولو وخودمونی گرفتیم چندتام عکس واسه یادگاری گرفتیم که بزرگ شدی نگاشون کنی عزیز دلم. رهام یک روزه رهام یک ساله جشن تولد رهام به روایت تصویر در ادامه مطلب   جشن تولد رهام به روایت تصویر گفتنی ام که چون تعداد عکس های تکی رهام کم بود مجبور شدم خیلی از عکسارو با (فوتوشاپ غیرحرفه ای ) تک نفری کنم... آخرین حموم یک سالگی قبل از جشن تولد اینم شاهزاده کوچولوی ما تزیینات تولد کیک تولدت گیفت مهمونا(مه...
24 خرداد 1393

1 ساله شدنت مبارک نفس مامان و بابا

امروز رو به نام خود رقم زدی رهام نازنین... تولدت مبارک شازده کوچولوی دوست داشتنی.. فرداهایت ستاره باران ((از طرف مامان و بابا)) پسر دوست داشتني ام روز تولدت بهترين بهانه براي فكر كردن به روزهاي گذشته ي زندگيست ... چه زود و چه زيبا گذشت !! روزي كه به دنيا آمدي هرگز نميدانستي زماني خواهد رسيد كه آرامش بخش روح و روان كساني باشي كه با بودنت دنيا برايشان با ارزش تر و زيباتر است ، تو هدفي ! خود ِ خود ِ هدف ...                                    ...
22 خرداد 1393

اولین قدم

بازم سلام...بازم خبر جدید... نازدونه ما این روزها در سعی و تلاش سخت برای راه رفتن هست.خودش خیلی دوست داره بدون کمک راه بره چندبارم موفق به برداشتن دو یا سه قدم شده.یاد گرفته از زمین کمک بگیره و سرپا وایسه بعدشم قدم برداره.انشالاه تا یکی دوهفته آینده شاهد راه رفتن کاملش بشیم. یه هفته بیشتر تا تولد گل پسری نمونده ولی هنوز مامان تنبل  نه تصمیمی گرفته نه کاری کرده.خداکنه تا اون روز شرایط جور بشه و بتونیم حداقل یه تولد خودمونی بگیریم... ازین روزا بگم که خیلی وابسته بابایی شدی همش بغلشی و خودتو لوس میکنی تا ببردت بیرون تا لباس میپوشه یا بلند میشه زودی میری پاهاشو میگیری تا تورم با خودش ببره.غذا خوردن با قاشق رو یاد گرفتی و دیگه سر سف...
16 خرداد 1393

اولین اصلاح موی سر

باسلام به گل پسرک خودم و همه دوست جونا... بلاخره موفق شدیم موهای رهام کوچولو رو کوتاه کنیم.آخه خیلی بلند و نامرتب شده بودن و دنبال فرصت مناسب بودیم تا اینکارو انجام بدیم تا اینکه امروز آقارهام همراه بابایی رفتن آرایشگاه و موهاشونو اصلاح کردن.اونطورکه باباش میگفت کارخیلی سختی بوده و خیلی گریه و بی تابی کرده تا موهاش کوتاه بشه اما درنهایت آقا آرایشگره کارشو خوب انجام داده و اینم نتیجه کار... اولی رهام ژولیده وموبلند قبل از اصلاح ... دومی رهام باموهای مرتب و کوتاه بعد از اصلاح                              &...
14 خرداد 1393
1